خداوند جوی می و انگبین همان چشمه ی شیر و ماء و یقین اگر چشم داری به دیگر سرای به نزد نبی و علی گیر جای گرت زین بد آید گناه منست چنین است و این دین و راه من است برین زادم و هم برین بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم دلت گر به راه خطا مایلست ترا دشمن اندر جهان خود دلست نباشد جز از بی پدر دشمنش که یزدان به آتش بسوزد تنش هرآنکس که در جانش بغش علی است ازو زارتر در جهان زار کیست نگر تا نداری به بازی جهان نه برگردی از نیکی ات پی همرهان همه نیکی ات باید آغاز کرد چو با نیکنامان بوی همنورد از این در سخن چند رانم همی همانا کرانش ندانم همی