خداوند جوی می و انگبین همان چشمه ی شیر و ماء و یقین اگر چشم داری به دیگر سرای به نزد نبی و علی گیر جای گرت زین بد آید گناه منست چنین است و این دین و راه من است برین زادم و هم برین بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم دلت گر به راه خطا مایلست ترا دشمن اندر جهان خود دلست نباشد جز از بی پدر دشمنش که یزدان به آتش بسوزد تنش هرآنکس که در جانش بغش علی است ازو زارتر در جهان زار کیست نگر تا نداری به بازی جهان نه برگردی از نیکی ات پی همرهان همه نیکی ات باید آغاز کرد چو با نیکنامان بوی همنورد از این در سخن چند رانم همی همانا کرانش ندانم همی
نفس امّاره مرا اهل خطا کرد خدا
غفلت از تو بنگر باز چها کرد خدا
پرده انداخت میان من تو این دنیا
این عجوزه چه مرا از تو جدا کرد خدا
تا هلال رمضان بار دگر ظاهر شد
لب این بنده ی شرمنده صدا کرد خدا
چشم وا کردم و دیدم که کنارت هستم
لطف تو باز مرا اهل دعا کرد خدا
لقمه ی عفو تو این عبد گنهکارت را
بر سر سفره ات انگشت نما کرد خدا
من کجا؟ ناله کجا؟ اشک کجا؟ دل را باز
روضه ی کرببلا اهل بکا کرد
این که بخشیده شدم کار حسین است فقط
باز هم روضه ی ارباب چها کرد خدا
پیش زینب، سر او را که روی نیزه نشاند
بدنش را وسط دشت رها کرد
ای سراپا معصیت بس کن دگر بد باختی
خویش را در منجلابی از گنه انداختی
هرچه تو بد کرده ای من پرده پوشی کرده ام
این منم که دوستت دارم ولی نشناختی
آنقدر دلواپست بودم که دور از من شدی
بردی از یادم به دنیای خودت پرداختی
تنگ یا رب گفتنت بود این دلم بی معرفت
کاش چشمی سوی من یک لحظه می انداختی
هی تو را خواندم بیایی بین آغوشم ولی
پشت کردی بر من و بی وقفه هی می تاختی
من فقط خیر تو را میخواستم ای بی وفا
با همه دنیا به غیر از عاشق خود ساختی...
یک بغل احسان برای تو مهیا کرده ام
گرچه بد بودی ولی باتو مدارا کرده ام
شاعر : علی اکبر نازک کار
بسم الله الرحمن الرحیم
باعرض سلام وآرزوی قبولی طاعات وعبادات شما عزیزان
لازم به ذکراست که کپی برداری از مطالب وبلاگ(نوشته ها-عکس ها و.....) بلامانع بوده و امیدوارم ماراهم درثواب آن بهره مند سازید
یاحق
روز مـحشر پـرسیـد ز مـن رب جلی
گلی تنها تر از تو من ندیدم، تویی که دلربایی
به هر جا وصف رویت را شنیدم، گلی از کبریایی
به پهلو هر گلی صد خار دارد، دلی بس زار دارد
گل بی خار چون تو کس ندیده، پر از مهر و صفایی
همه مشتاق دیدار تو هستیم، ولی بی باده مستیم
به فعل بد دل گل را شکستیم، گل نرگس کجایی؟
همه از عطر روی گل بگوییم، ولی گل را نبوییم
به حرمان راه دیگر را بپوییم، بده ما را رهایی
شراب عشق تو هر کس که نوشد، دل از غیر تو پوشد
بده از جام خود ای گل شرابی، که دل گیرد جلایی
مکرر از وفای تو سرایم، ولی خود بی وفایم
بکامم جرعه ای ده از وفایت، که بحری از وفایی
مدام از مهر او گویی سعادت، رها کن این حکایت
ندارد گفته ات دیگر صداقت، به گل کردی جفایی
ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست این ها گل باغ آشنایی
همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه ی گدایی
مژه ها و چشم شوخش به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی خطایی
ز فراق چون ننالم من دلشکسته چون نی
که بسوخت بند بندم زحرارت جدایی
سر برگ گل ندارم ز چه رو روم به گلشن؟
که شنیده ام زگل ها همه بوی بی وفایی
به کدام مذهب است این، به کدام ملت است این
که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که تو در برون چه کردی؟ که درون خانه آیی
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم، همه زاهد ریایی
در دیر می زدم من که ندا ز در درآمد
که درآ، درآ عراقی، که تو آشنای مایی
*فخرالدین عراقی*
آقا نگاهت جای آهوهاست، می دانم
دستان پاکت مثل من تنهاست، می دانم
آقا دلت در هیچ ظرفی جا نمی گیرد
جای دل تو وسعت دریاست ، می دانم
می آیی و با دستهایت پاک خواهی کرد
اشکی که روی گونه مان پیداست ، می دانم
برگشتنت در قلب های مرده مردم
همرنگ طوفانی ترین دریاست ، می دانم
جای سرانگشتان پر نورت در این ظلمت
مانند رد باد بر شنهاست ، می دانم
در باور کوتاه این مردم نمی گنجد
وقتی که بیایی اول دعواست ، می دانم
ای کاش برگردی که بعد از این همه دوری
یک بار حس بودنت زیباست ، می دانم
آقا اگر تو برنمی گردی دلیل آن
در چشمهای پر گناه ماست ، می دانم
کی بازمیگردی ، برایم بودن با تو
زیباترین آرامش دنیاست ، می دانم
تو باز می گردی اگر امروز نه ، فردا
از آتشی که در دلم پیداست ، می دانم